خوردن مردم اشتباه است. خوردن تجارت خود ممکن است نباشد. بنگاهها قبلاً تمایلی به راه اندازی محصولات و خدمات جدید نداشتند که با آنچه قبلاً انجام می دادند رقابت می کردند ، زیرا چیز جدید می توانست تجارت موجود خود را وارد کند. با این حال ، در اقتصاد نوآورانه و فناوری پیشرفته امروز ، تمایل به آدمخواری بیشتر به عنوان یک چیز خوب دیده می شود. این امر به این دلیل است که نوآوری اغلب به شکل آنچه اقتصاددانان نابودی خلاق می نامند (نگاه کنید به Schumpeter) ، که در آن یک محصول جدید برتر بازار محصولات موجود را از بین می برد. در این محیط ، بهترین اقدام برای شرکتهای موفق که می خواهند از دست دادن بازار خود به رقیب با نوآوری خودداری کنند ، ممکن است انجام خود تخریب خلاق باشد.
ظرفیت
مبلغی که یک شرکت یا یک اقتصاد می تواند با استفاده از تجهیزات فعلی ، کارگران ، سرمایه و منابع دیگر خود در شیب کامل تولید کند. قضاوت در مورد چگونگی کار با اقتصاد با ظرفیت کامل ، یک ماده مهم سیاست پولی است ، زیرا اگر ظرفیت اضافی کافی برای جذب افزایش تقاضا وجود نداشته باشد ، احتمالاً قیمت ها به جای آن افزایش می یابد. اندازه گیری شکاف خروجی یک اقتصاد - تا چه اندازه خروجی فعلی بالاتر یا پایین تر از آنچه در ظرفیت کامل خواهد بود - دشوار است ، اگر غیرممکن باشد ، به همین دلیل حتی بانک مرکزی با بهترین نامزد می تواند برای حفظ تورم تلاش کند. با این حال ، هنگامی که ظرفیت یدکی بیش از حد وجود دارد ، نتیجه می تواند کاهش یابد ، زیرا بنگاه ها و کارمندان قیمت های خود و تقاضای دستمزد خود را کاهش می دهند تا برای هر تقاضای موجود رقابت کنند.
سرمایه، پایتخت
پول یا دارایی که در معرض استفاده اقتصادی قرار می گیرد ، خون زندگی سرمایه داری. اقتصاددانان سرمایه را به عنوان یکی از چهار ماده اساسی فعالیت اقتصادی ، عوامل تولید به همراه زمین ، نیروی کار و شرکت توصیف می کنند. فرآیندهای تولیدی که از سرمایه زیادی نسبت به نیروی کار استفاده می کنند ، سرمایه فشرده هستند. آنهایی که از سرمایه نسبتاً کمی استفاده می کنند ، نیروی کار فشرده هستند. سرمایه اشکال مختلفی می گیرد. دارایی های یک شرکت به عنوان سرمایه خود شناخته می شوند ، که ممکن است شامل سرمایه ثابت (ماشین آلات ، ساختمانها و غیره) و سرمایه در گردش (سهام مواد اولیه و محصولات جزئی و همچنین پول باشد که به سرعت در تولید استفاده می شودروند). سرمایه مالی شامل پول ، اوراق قرضه و سهام است. سرمایه انسانی ثروت اقتصادی یا پتانسیل های موجود در یک شخص است که برخی از آن در بدو تولد وقف شده است ، بقیه محصول آموزش و آموزش است ، اگر تنها در دانشگاه زندگی باشد. چسب نامرئی روابط و نهادهایی که اقتصاد را در کنار هم دارند ، سرمایه اجتماعی آن است.
نسبت کفایت سرمایه
نسبت سرمایه یک بانک به کل دارایی های آن ، که توسط تنظیم کننده ها از حداقل سطح ("کافی") که توسط تنظیم کننده ها لازم است ، مورد نیاز است تا خطر کمبود بانک وجود داشته باشد. چقدر این حداقل سطح بالا ممکن است با توجه به اینکه فعالیت های یک بانک خطرناک است متفاوت باشد.
مدل قیمت گذاری دارایی سرمایه
روشی برای ارزیابی دارایی ها و محاسبه هزینه سرمایه (برای یک جایگزین ، به نظریه قیمت گذاری داوری مراجعه کنید). مدل قیمت گذاری دارایی سرمایه (CAPM) برای تسلط بر امور مالی مدرن آمده است.
منطق CAPM را می توان به صورت زیر ساده کرد. سرمایه گذاران می توانند انواعی از ریسک را که به عنوان ریسک باقیمانده یا آلفا شناخته می شوند، با در اختیار داشتن یک سبد متنوع از دارایی ها حذف کنند (به نظریه پورتفولیو مدرن مراجعه کنید). این ریسکهای آلفا مختص یک دارایی فردی هستند، برای مثال، ریسکی که مدیران یک شرکت خوب نیستند. برخی از خطرات مانند رکود جهانی را نمی توان از طریق تنوع حذف کرد. بنابراین حتی یک سبدی از کل سهام در بازار سهام همچنان پرخطر خواهد بود. افراد باید برای سرمایه گذاری در چنین سبد پرخطری با بازدهی متوسط بالاتر از دارایی های امن تر، مانند اوراق خزانه، پاداش دریافت کنند. با فرض اینکه سرمایهگذاران ریسکهای آلفا را متنوع میکنند، نحوه ارزشگذاری سرمایهگذار برای هر دارایی خاص باید به شدت به میزان تأثیر قیمت دارایی تحت تأثیر ریسک کل بازار بستگی داشته باشد. سهم ریسک بازار با یک اندازه گیری از نوسانات نسبی، BETA گرفته می شود، که نشان می دهد انتظار می رود قیمت یک دارایی چقدر تغییر کند وقتی کل بازار تغییر کند.
سرمایه گذاری های ایمن بتای نزدیک به صفر دارند: اقتصاددانان این دارایی ها را بدون ریسک می نامند. سرمایهگذاریهای پرریسکتر، مانند سهم، باید نسبت به نرخ بدون ریسک، حق بیمه کسب کنند. چقدر با میانگین حق بیمه برای همه دارایی های آن نوع، ضرب در بتای دارایی خاص محاسبه می شود.
اما آیا CAPM کار می کند؟همه چیز به بتا منتهی می شود که برخی از اقتصاددانان استفاده مشکوکی از آن یافته اند. آنها فکر می کنند CAPM ممکن است یک نظریه زیبا باشد که در عمل خوب نیست. با این حال احتمالاً بهترین و مطمئناً پرکاربردترین روش برای محاسبه هزینه سرمایه است.
کنترل سرمایه
محدودیت های تحمیل شده توسط دولت بر توانایی سرمایه برای حرکت به داخل یا خارج از کشور. به عنوان مثال میتوان به محدودیتهای سرمایهگذاری خارجی در بازارهای مالی یک کشور، سرمایهگذاری مستقیم خارجیها در مشاغل یا دارایی و سرمایهگذاری ساکنان داخلی در خارج از کشور اشاره کرد. تا قرن بیستم کنترل سرمایه غیرمعمول بود، اما بسیاری از کشورها آن را اعمال کردند. پس از پایان جنگ جهانی دوم، تنها سوئیس، کانادا و ایالات متحده رژیم سرمایه باز را پذیرفتند. سایر کشورهای ثروتمند کنترل های سختگیرانه ای داشتند و بسیاری از آنها در دهه های 1960 و 1970 آنها را سخت تر کردند. این در دهه 1980 و اوایل دهه 1990 تغییر کرد، زمانی که اکثر کشورهای توسعه یافته کنترل سرمایه خود را کنار گذاشتند.
این الگو در کشورهای در حال توسعه بیشتر مختلط بود. کشورهای آمریکای لاتین بسیاری از آنها را در طول بحران بدهی دهه 1980 تحمیل کردند و سپس بسیاری از آنها را از اواخر دهه 1980 به بعد کنار گذاشتند. کشورهای آسیایی در دهه 1980 شروع به کاهش کنترل سرمایه گسترده خود کردند و این کار را در دهه 1990 با سرعت بیشتری انجام دادند.
در کشورهای توسعهیافته، دو دلیل اصلی برای لغو کنترلهای سرمایه وجود داشت: بازارهای آزاد شیکتر شدند و سرمایهداران در یافتن راههایی برای دور زدن کنترلها ماهر شدند. کشورهای در حال توسعه بعداً دریافتند که سرمایه خارجی می تواند در تأمین مالی سرمایه گذاری داخلی نقش داشته باشد، از جاده ها در تایلند گرفته تا سیستم های مخابراتی در مکزیک، و علاوه بر این، سرمایه مالی اغلب سرمایه انسانی ارزشمندی را به همراه دارد. آنها همچنین دریافتند که کنترل سرمایه کار نمی کند و عوارض جانبی ناخواسته ای دارد. کنترل های آمریکای لاتین در دهه 1980 نتوانست پول زیادی را در داخل خود نگه دارد و همچنین مانع از سرمایه گذاری خارجی شد.
بحران اقتصادی آسیا و پرواز سرمایه در اواخر دهه 1990 علاقه به کنترل سرمایه را احیا کرد، زیرا برخی از دولتهای آسیایی متعجب بودند که آیا لغو کنترلها آنها را در برابر هوسهای سفتهبازان بینالمللی آسیبپذیر کرده است، زیرا پولهایشان میتواند به سرعت از کشوری خارج شود. همچنین بحث در مورد "مالیات توبین" بر جابجایی سرمایه کوتاه مدت، پیشنهادی توسط جیمز توبین، برنده جایزه نوبل اقتصاد، مطرح شد. با این حال، آنها عمدتاً فقط کنترلهای محدودی را بر جابهجایی سرمایه کوتاهمدت، بهویژه جابهجاییهای خارج از یک کشور در نظر گرفتند و روند وسیعتر ۲۰ ساله آزادسازی مالی و اقتصادی جهانی را معکوس نکردند.
پرواز سرمایه
هنگامی که سرمایه به سرعت از یک کشور خارج می شود، معمولاً به این دلیل است که اتفاقی می افتد که باعث می شود سرمایه گذاران به طور ناگهانی اعتماد خود را به اقتصاد آن از دست بدهند.(به بیان دقیق، مشکل خیلی از خروج پول نیست، بلکه مشکل این است که سرمایه گذاران به طور کلی ارزش تمام دارایی های کشور را به طور ناگهانی پایین می آورند.) این به ویژه زمانی نگران کننده است که سرمایه پرواز متعلق به شهروندان خود کشور باشد. این اغلب با کاهش شدید نرخ ارز ارز کشور متروکه همراه است.
سود سرمایه
سود حاصل از فروش دارایی سرمایه ، مانند سهم یا یک ملک. سود سرمایه در بیشتر کشورها مشمول مالیات است. برخی از اقتصاددانان معتقدند که سود سرمایه باید در مقایسه با سایر منابع درآمد ، به آرامی مالیات داده شود. آنها استدلال می كنند كه هرچه مالیات كمتر بر سود سرمایه تعلق می گیرد ، انگیزه ای برای استفاده سرمایه برای استفاده تولیدی بیشتر است. به عبارت دیگر ، مالیات بر سود سرمایه به طور مؤثر مالیات سرمایه داری است. با این حال ، اگر سود سرمایه توسط مقامات مالیاتی بسیار دوستانه باشد ، حسابداران بدون شک انواع روشهای خلاقانه را برای پنهان کردن درآمد دیگر به عنوان سود سرمایه اختراع می کنند.
دارای فشار
یک فرآیند تولید که شامل مقادیر زیادی سرمایه است. برعکس کار فشرده.
بازارهای سرمایه
بازارهای اوراق بهادار مانند اوراق قرضه و سهام. دولت ها و شرکت ها از آنها برای جمع آوری سرمایه بلند مدت از سرمایه گذاران استفاده می کنند ، اگرچه تعداد کمی از میلیون ها معاملات بازار سرمایه هر روز شامل صادرکننده امنیت می شود. بیشتر معاملات در بازارهای ثانویه ، بین سرمایه گذاران که اوراق بهادار و سایر سرمایه گذاران را که می خواهند آنها را خریداری کنند خریداری کرده اند. تضاد با بازارهای پول ، جایی که سرمایه کوتاه مدت افزایش یافته است.
ساختار سرمایه
ترکیب مخلوط یک شرکت از بدهی و تأمین اعتبار سهام. نسبت بدهی یک شرکت اغلب به عنوان دنده آن گفته می شود. گرفتن بدهی بیشتر به عنوان افزایش سن یا افزایش سن اهرم شناخته می شود. در دهه 1960 ، Franco Modigliani و Merton Miller (2000- 1923) مجموعه ای از مقالات را منتشر کردند که استدلال می کند که مهم نیست که آیا یک شرکت با صدور بدهی ، یا عدالت یا ترکیبی از این دو فعالیت خود را تأمین می کند.(برای این کار به آنها جایزه نوبل اقتصاد اهدا شد.) اما ، آنها گفتند ، اگر با یک منبع تأمین مالی توسط مأمور مالیات بری رفتار شود ، این قانون صدق نمی کند. در ایالات متحده ، بدهی مدتهاست که مزایای مالیاتی نسبت به حقوق صاحبان سهام دارد ، بنابراین نظریه آنها حاکی از آن است که شرکت های آمریکایی باید خود را با بدهی تأمین کنند. شرکت ها همچنین با استفاده از سودآوری که پس از پرداخت سود سهام حفظ می کنند ، خود را تأمین می کنند.
نظام سرمایه داری
برنده ، حداقل در حال حاضر ، از نبرد "اسماع" اقتصادی. سرمایه داری یک سیستم بازار آزاد است که بر اساس مالکیت خصوصی ساخته شده است ، به ویژه ، این ایده که صاحبان سرمایه دارای حقوق مالکیت هستند که به آنها حق می دهد سود خود را به عنوان پاداش برای قرار دادن سرمایه خود در نوعی فعالیت اقتصادی بدست آورند. نظر (و عمل) در بین کشورهای سرمایه داری در مورد اینکه دولت باید در اقتصاد چه نقشی داشته باشد ، تفاوت زیادی دارد. اما همه موافق هستند که حداقل ، برای اینکه سرمایه داری کار کند ، دولت باید به اندازه کافی قوی باشد تا حقوق مالکیت را تضمین کند. به گفته کارل مارکس ، سرمایه داری حاوی دانه های تخریب خود است ، اما تاکنون این توصیف دقیق تر از فرزندان مارکس ، کمونیسم است.
کارتل
توافق بین دو یا چند شرکت در همان صنعت برای همکاری در رفع قیمت ها و/یا حک کردن بازار و محدود کردن میزان تولید آنها تولید می شود. این امر به ویژه در صورت وجود الیگپولی رایج است. هدف از چنین تبانی افزایش سود با کاهش رقابت است. شناسایی و شکستن کارتل ها بخش مهمی از سیاست رقابت است که تحت نظارت دیده بان های ضد انحصاری در اکثر کشورها قرار می گیرد ، اگرچه اثبات وجود کارتل به ندرت آسان است ، زیرا شرکت ها معمولاً آنقدر بی دقتی نیستند که توافق نامه هایی را برای تبانی روی کاغذ قرار می دهند. تمایل به تشکیل کارتل قوی است. همانطور که آدام اسمیت اظهار داشت ، "مردم همان تجارت به ندرت با هم ملاقات می کنند ، حتی برای شادی و انحراف ، اما گفتگو با توطئه علیه مردم یا در برخی موارد متناقض برای افزایش قیمت به پایان می رسد."
اثر صید
در هر دوره ، اقتصادهای کشورهایی که فقیر را شروع می کنند ، به طور کلی سریعتر از اقتصادهای کشورهایی که ثروتمند شروع می شوند رشد می کنند. در نتیجه ، درآمد ملی کشورهای فقیر معمولاً با درآمد ملی کشورهای ثروتمند روبرو می شود. فناوری جدید حتی ممکن است به کشورهای در حال توسعه اجازه دهد تا از کشورهای صنعتی با فناوری قدیمی تر ، از کشورهای صنعتی جهش کنند. این حداقل نظریه اقتصادی سنتی است. در سالهای اخیر ، بحث های قابل توجهی در مورد میزان و سرعت همگرایی در واقعیت مطرح شده است.
یکی از دلایلی که میتوان انتظار عقبنشینی داشت این است که کارگران در کشورهای فقیر دسترسی کمی به سرمایه دارند، بنابراین بهرهوری آنها اغلب پایین است. افزایش سرمایه در اختیار آنها تنها به مقدار کمی می تواند سودهای بزرگی در بهره وری ایجاد کند. کشورهایی که سرمایه زیادی دارند و در نتیجه سطح بهره وری بالاتری دارند، از افزایش مشابه در سرمایه سود بسیار کمتری خواهند داشت. این یکی از توضیح های احتمالی برای رشد سریع تر ژاپن و آلمان در مقایسه با ایالات متحده و بریتانیا پس از جنگ جهانی دوم و رشد سریع تر چندین ببر آسیایی در مقایسه با کشورهای توسعه یافته در طول دهه 1980 و بیشتر است. دهه 1990
بانک مرکزی
نگهبان نظام پولی. یک بانک مرکزی نرخهای بهره کوتاهمدت را تعیین میکند و بر سلامت سیستم مالی نظارت میکند، از جمله با عمل به عنوان وامدهنده آخرین راهحل برای بانکهای تجاری که دچار مشکلات مالی میشوند. فدرال رزرو، بانک مرکزی ایالات متحده، در سال 1913 تاسیس شد. بانک انگلستان، که با محبت به عنوان "بانوی قدیمی خیابان Threadneedle" شناخته می شود، در سال 1694 تاسیس شد، 26 سال پس از ایجاد اولین بانک مرکزی جهان. در سوئد. با تولد یورو در سال 1999، اختیارات سیاست پولی بانک های مرکزی 11 کشور اروپایی به یک بانک مرکزی جدید اروپا، مستقر در فرانکفورت، منتقل شد.
در طول دهه 1990 گرایشی وجود داشت که بانکهای مرکزی را از مداخله سیاسی در عملیات روزمره خود مستقل میکرد و به آنها اجازه میداد تا نرخهای بهره را تعیین کنند. بانکهای مرکزی مستقل باید بتوانند بر نیازهای بلندمدت یک اقتصاد تمرکز کنند، در حالی که مداخله سیاسی ممکن است توسط نیازهای کوتاهمدت دولت هدایت شود. در تئوری، یک بانک مرکزی مستقل باید ریسک تورم را کاهش دهد. برخی از بانک های مرکزی قانوناً ملزم به تعیین نرخ بهره هستند تا به یک هدف تورمی صریح دست یابند. سیاستمداران اغلب وسوسه میشوند تا از یک مبادله کوتاهمدت احتمالی بین تورم و بیکاری سوء استفاده کنند، حتی اگر پیامد بلندمدت کاهش سیاستها به این روش (بیشتر اقتصاددانان میگویند) این است که نرخ بیکاری به همان چیزی که با آن شروع کردهاید و تورم باز میگردد. بالاتر است. یک بانک مرکزی مستقل، از آنجایی که لازم نیست نگران متقاعد کردن رای دهندگان برای رای دادن به آن باشد، به احتمال زیاد در راستای منافع بلندمدت اقتصاد عمل می کند.
Ceteris paribus
چیزهای دیگر برابر هستند. اقتصاددانان از این عبارت لاتین برای پوشاندن پشت خود استفاده می کنند. به عنوان مثال ، آنها ممکن است بگویند که "نرخ بهره بالاتر منجر به تورم پایین تر ، ceteris paribus خواهد شد" ، به این معنی که آنها در صورت عدم تغییر در نرخ بهره ، در برابر پیش بینی خود در مورد تورم ایستادگی خواهند کرد.
خیریه
"باه! هومبوگ "، نظر Scrooge در مورد خیرخواهانه بود. برخی از اقتصاددانان حساب می کنند که امور خیریه مخالف عقلانیت اقتصادی است. برخی معتقدند که محبوبیت دادن خیرخواهانه اثبات این است که مردم از نظر اقتصادی منطقی نیستند. برخی دیگر استدلال می کنند که این نشان می دهد که نوع دوستی چیزی است که مردم از آن لذت می برند (ابزار) از آن لذت می برند ، و به همین ترتیب مایل هستند برخی از درآمد خود را صرف آن کنند. یک سؤال جالب این است که دولت در هنگام توزیع مجدد پول از ثروتمندان به فقرا و یا بیشتر برای مراقبت های بهداشتی و اینکه آیا این ناکارآمد است ، با خیریه خصوصی رقابت می کند.
مدرسه شیکاگو
یک فلسفه اقتصادی با جدیت در بازار آزاد که مدت ها با دانشگاه شیکاگو در ارتباط است. در بعضی مواقع ، به ویژه هنگامی که اقتصاد کینزی در بیشتر جهان ارتدوکسی بود ، مدرسه شیکاگو به عنوان زیرزمینی از افراط گرایی غیر طبیعی در نظر گرفته می شد. با این حال ، از اواخر دهه 1970 توسط بسیاری از اقتصاددانان آموزش دیده شیکاگو به عنوان جریان اصلی در نظر گرفته شد و اغلب در اجرای سیاست های تورم پایین و آزادسازی بازار که جهان را در دهه 1980 و 1990 به دنیا آورد ، نقش مهمی ایفا می کردند. تا سال 2003 ، دانشگاه شیکاگو را به خود اختصاص داد ، حدود 22 نفر از 49 برنده جایزه نوبل اقتصاد ، اعضای هیئت علمی ، دانشجویان یا محققان آنجا بودند.
دوگانگی کلاسیک
اقتصاد کلاسیک
نظریه غالب اقتصاد از قرن 18 تا قرن بیستم ، هنگامی که به اقتصاد نئو کلاسیک تبدیل شد. اقتصاددانان کلاسیک ، که شامل آدام اسمیت ، دیوید ریکاردو و جان استوارت میل بودند ، معتقد بودند که پیگیری منافع شخصی بیشترین مزایای اقتصادی ممکن را برای جامعه به طور کلی با قدرت دست نامرئی ایجاد می کند. آنها همچنین معتقد بودند که یک اقتصاد همیشه در تعادل است یا به سمت آن حرکت می کند.
تعادل در بازار کار با حرکت دستمزدها و در بازار سرمایه با تغییر در نرخ بهره تضمین شد. نرخ بهره تضمین می کند که کل پس انداز در یک اقتصاد با کل سرمایه گذاری برابر است. در DISEULIBRIUM، نرخ های بهره بالاتر موجب تشویق پس انداز بیشتر و سرمایه گذاری کمتر می شود و نرخ های پایین تر به معنای پس انداز کمتر و سرمایه گذاری بیشتر است. هنگامی که تقاضا برای نیروی کار افزایش یا کاهش می یابد، دستمزدها نیز افزایش یا کاهش می یابد تا نیروی کار در وضعیت اشتغال کامل بماند.
در دهههای 1920 و 1930، جان مینارد کینز به برخی از باورهای اصلی اقتصاد کلاسیک و نئوکلاسیک حمله کرد که از مد افتاده بودند. به ویژه، او استدلال کرد که نرخ بهره توسط اقدامات سفته بازی سرمایه گذاران در اوراق قرضه تعیین یا تحت تأثیر قرار می گیرد و دستمزدها به سمت پایین انعطاف ناپذیر است، به طوری که اگر تقاضا برای نیروی کار کاهش یابد، نتیجه بیکاری بیشتر از کارگران ارزان تر خواهد بود.
اقتصاد بسته
اقتصادی که در تجارت بین المللی شرکت نمی کند. برعکس یک اقتصاد باز. در آغاز قرن، تنها نمونه قابل توجه باقی مانده از اقتصاد بسته، کره شمالی است (به AUTARKY مراجعه کنید).
قضیه کوز
وثیقه
دارایی تعهد شده توسط وام گیرنده که ممکن است توسط وام دهنده برای بازیابی ارزش وام توقیف شود، در صورتی که وام گیرنده نتواند نرخ بهره یا بازپرداخت مورد نیاز را برآورده کند.
تبانی
اقتصاد دستوری
زمانی که یک دولت تمام جنبههای فعالیت اقتصادی را کنترل میکند (برای مثال، کمونیسم را ببینید).
کالایی شدن
فرآیند تبدیل شدن به یک کالا. برای مثال، ریزتراشهها به عنوان یک نوآوری فنی تخصصی شروع به کار کردند و هزینههای زیادی داشتند و سود بالایی را برای سازندگانشان در هر تراشه به همراه داشتند. اکنون تراشهها تا حد زیادی همگن هستند: همان تراشه را میتوان برای بسیاری از چیزها استفاده کرد، و هر سازندهای که مایل به سرمایهگذاری در برخی تجهیزات نسبتاً استاندارد شده باشد، میتواند آنها را بسازد. در نتیجه، رقابت شدید است و قیمت ها و حاشیه سود پایین است. برخی از اقتصاددانان استدلال می کنند که در اقتصاد امروزی، سرعت بیشتر نوآوری، روند کالایی سازی را به طور فزاینده ای رایج می کند.
کالا
محصولی نسبتاً همگن که به طور معمول می تواند به صورت عمده خریداری شود. این ماده معمولاً به یک ماده اولیه - روغن ، پنبه ، کاکائو ، نقره - اشاره دارد اما می تواند یک محصول تولیدی را نیز توصیف کند که برای ساخت چیزهای دیگر استفاده می شود ، به عنوان مثال ، میکروچیپ های مورد استفاده در رایانه های شخصی. کالاها اغلب در مبادلات کالایی معامله می شوند. به طور متوسط ، قیمت کالاهای طبیعی از نظر واقعی از نظر واقعی به طور پیوسته کاهش یافته است که افزایش مصرف غیر تجدید پذیر مانند مس باعث افزایش قیمت ها می شود. در بعضی مواقع قیمت نفت از نظر واقعی به شدت افزایش یافته است ، مهمترین آنها در دهه 1970 ، اما این به دلیل خستگی از منابع محدود نبود بلکه به جیره بندی توسط کارتل اوپک یا جنگ یا ترس از آن ، به ویژه در روغن-خاورمیانه غنی.
کالاهای مشترک
کمونیسم
دشمن سرمایه داری و اکنون تقریباً منقرض شده است. اختراع شده توسط کارل مارکس ، که پیش بینی می کرد که فئودالیسم و سرمایه داری با "دیکتاتوری پرولتاریا" موفق می شوند ، که در طی آن دولت "از بین می رود" و زندگی اقتصادی برای دستیابی به "هر یک از توانایی های خود ، به هر یک سازماندهی می شود. با توجه به نیازهای او. اتحاد جماهیر شوروی برجسته ترین تلاش برای عملی کردن کمونیسم بود و نتیجه آن شکست آشکار بود ، اگرچه برخی از پیروان مدرن مارکس تصور می کنند که شوروی ها این نکته را از دست داده اند.
برتری نسبی
پل ساموئلسون ، یکی از بزرگترین اقتصاددانان قرن بیستم ، یک بار اظهار داشت که اصل مزیت مقایسه ای تنها ایده بزرگی است که اقتصاد تولید کرده بود که هم واقعی و هم تعجب آور بود. همچنین یکی از قدیمی ترین نظریه های اقتصاد است که معمولاً به دیوید ریکاردو نسبت داده می شود. این تئوری زیربنای پرونده اقتصادی برای تجارت آزاد است. اما غالباً توسط مخالفان تجارت آزاد سوء تفاهم یا نادرست است. این نشان می دهد که چگونه کشورها می توانند از تجارت با یکدیگر حتی اگر یکی از آنها کارآمدتر باشد - از مزیت مطلق - در هر نوع فعالیت اقتصادی برخوردار باشد. مزیت مقایسه ای در مورد شناسایی فعالیت های یک کشور (یا شرکت یا فرد) در انجام کار است.
برای دیدن چگونگی عملکرد این تئوری ، دو کشور ، آلفا و امگا را تصور می کند. هر کشور دارای 1000 کارگر است و می تواند دو کالا ، رایانه و ماشین بسازد. اقتصاد آلفا به مراتب بیشتر از امگا است. برای ساخت ماشین ، آلفا در مقایسه با چهار امگا به دو کارگر احتیاج دارد. برای ساخت رایانه ، آلفا از 10 کارگر استفاده می کند ، در مقایسه با 100 امگا.
اگر دو کشور تخصص داشته باشند چه می شود؟اگرچه آلفا هم اتومبیل و هم رایانه را از امگا کارآمدتر می کند (این یک مزیت مطلق دارد) ، اما در ساخت رایانه دارای لبه بیشتری است. بنابراین اکنون بیشتر منابع خود را به آن صنعت اختصاص می دهد و از 700 کارگر برای ساخت رایانه و تنها 300 نفر برای ساخت ماشین استفاده می کند. این باعث می شود خروجی رایانه به 70 برسد و تولید خودرو را به 150 کاهش می دهد. امگا کاملاً به اتومبیل سوئیچ می کند و 250 نفر را به خود اختصاص می دهد.
تولید جهانی هر دو کالا افزایش یافته است. هر دو کشور در صورت تجارت می توانند بیشتر مصرف کنند ، اما با چه قیمتی؟هیچکدام نمی خواهند آنچه را که می تواند ارزان تر در خانه وارد کند وارد کند. بنابراین آلفا حداقل 5 اتومبیل در هر رایانه می خواهد و امگا بیش از 25 اتومبیل در هر رایانه تسلیم نمی شود. فرض کنید شرایط تجارت در 12 اتومبیل در هر رایانه ثابت است و 120 اتومبیل برای 10 رایانه رد و بدل می شوند. سپس آلفا با 270 اتومبیل و 60 رایانه و امگا با 130 اتومبیل و 10 رایانه به پایان می رسد. در صورت عدم تجارت ، هر دو بهتر از آنها هستند.
این درست است حتی اگر آلفا در ساخت رایانه و اتومبیل از مزیت مطلق برخوردار باشد. دلیل این امر این است که هر کشور مزیت مقایسه ای متفاوتی دارد. لبه آلفا در رایانه ها بیشتر از اتومبیل است. امگا ، گرچه تولید کننده گران قیمت در هر دو صنعت است ، اما یک سازنده ارزان تر از اتومبیل است. اگر هر کشور در محصولاتی که در آن مزیت تطبیقی دارد ، تخصص داشته باشد ، هر دو از تجارت به دست می آورند.
در اصل ، تئوری مزیت مقایسه ای می گوید که به کشورها می پردازد زیرا آنها متفاوت هستند. غیرممکن است که یک کشور هیچ مزیت مقایسه ای در هر چیزی نداشته باشد. این ممکن است در همه چیز کمترین کارآمد باشد ، اما هنوز هم در صنعت مزیت مقایسه ای دارد که در آن نسبتاً بد است.
هیچ دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم مزیت مقایسه ای یک کشور ایستا خواهد بود. اگر یک کشور آنچه را که مزیت مقایسه ای دارد انجام دهد و در نتیجه درآمد خود را رشد می دهد ، می تواند آموزش و زیرساخت های بهتری را داشته باشد. اینها به نوبه خود ، ممکن است در آینده در سایر فعالیت های اقتصادی مزیت مقایسه ای داشته باشند.
رقابت
هرچه رقابت بیشتری وجود داشته باشد ، بنگاه ها به احتمال زیاد کارآمد هستند و قیمت ها نیز پایین هستند. اقتصاددانان چندین نوع رقابت مختلف را شناسایی کرده اند. رقابت کامل رقابتی ترین بازار قابل تصور است که در آن همه یک قیمت گیرنده هستند. شرکت ها فقط سود عادی کسب می کنند ، حداقل سود لازم برای حفظ آنها در تجارت. اگر بنگاهها بیشتر از این درآمد کسب کنند (سود اضافی) سایر بنگاهها وارد بازار می شوند و سطح قیمت را پایین می آورند تا اینکه فقط سود عادی حاصل شود.
بیشتر بازارها نوعی رقابت ناقص یا انحصاری را نشان می دهند. شرکت های کمتری نسبت به یک بازار کاملاً رقابتی وجود دارند و هرکدام تا حدی می توانند موانعی برای ورود ایجاد کنند. بنابراین بنگاهها می توانند سود اضافی کسب کنند بدون اینکه یک شرکت کننده جدید قادر به رقابت برای کاهش قیمت ها باشد.
کمترین بازار رقابتی یک انحصار است که تحت سلطه یک شرکت واحد است که می تواند با کنترل میزان تولید در بازار یا قیمت (اما نه هر دو) سود اضافی قابل توجهی کسب کند. به این معنا این یک قیمت تنظیم کننده قیمت است. هنگامی که شرکت های کمی در یک بازار (الیگوپولی) وجود دارند ، آنها این فرصت را دارند که از طریق نوعی تبانی به عنوان یک انحصار رفتار کنند (به کارتل مراجعه کنید). بازاری تحت سلطه یک شرکت واحد لزوماً قدرت انحصار ندارد اگر این یک بازار قابل رقابت باشد. در چنین بازاری ، یک شرکت واحد می تواند تنها درصورتی که ممکن است تا حد ممکن تولید کند تسلط داشته باشد و سود اضافی کسب نکند. اگر ناکارآمد شود یا سود اضافی کسب کند ، یک شرکت کارآمدتر یا کمتر سودآور دیگر وارد بازار می شود و به جای آن مسلط می شود.
مزیت رقابتی
چیزی که به یک شرکت (یا یک شخص یا یک کشور) می دهد تا رقبای خود را نشان دهد.
رقابت پذیری
پل کروگمن ، یک اقتصاددان معاصر بسیار محترم گفت: "اقتصاددانان واقعی در مورد رقابت بودن صحبت نمی کنند."بازرگانان واقعی و سیاستمداران واقعی همیشه در مورد آن صحبت می کنند. بسیاری از بنگاهها برای حضور در رقابت ، دستخوش کاهش وحشیانه شده اند و دولت ها کمیته های بی شماری را برای بررسی چگونگی تیز کردن عملکرد اقتصادی کشورهای خود تشکیل داده اند.
اعتراض آقای کروگمن به استفاده از اصطلاح رقابت پذیری توسط شرکت ها، که اغلب رقبایانی دارند که باید آنها را شکست دهند، نبود، بلکه به کاربرد آن در کشورها بود. در بهترین حالت، هنگامی که در مورد اقتصادهای ملی به کار می رود، کلمه بی معنی است. در بدترین حالت، محافظت گرایی را تشویق می کند. او مدعی شد که کشورها مانند شرکت ها رقابت نمی کنند. وقتی دو شرکت با هم رقابت میکنند، سود یکی ضرر دیگری است، در حالی که تجارت بینالملل، آقای کروگمن استدلال میکرد، یک بازی مجموع صفر نیست: وقتی دو کشور از طریق تجارت با هم رقابت میکنند، هر دو برنده میشوند.
با این حال، معیارهای رقابت ملی کاملاً مزخرف نیستند. رونق آینده یک کشور به رشد بهره وری آن بستگی دارد که سیاست های دولت می تواند بر آن تأثیر بگذارد. کشورها از این نظر رقابت می کنند که سیاست هایی را برای ارتقای استانداردهای زندگی بالاتر انتخاب می کنند. با این حال، مشکلات مفهومی و اندازهگیری به این معنی است که تعداد رو به رشد شاخصهایی که ادعا میکنند رقابتپذیری کشورهای مختلف را مقایسه میکنند، احتمالاً باید با مقدار زیادی نمک در نظر گرفته شوند.
کالاهای مکمل
هنگام خرید کامپیوتر، به خرید نرم افزار نیز نیاز خواهید داشت. بنابراین سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر کالاهای مکمل هستند: دو محصول که افزایش (یا کاهش) تقاضا برای یکی منجر به افزایش (کاهش) تقاضا برای دیگری می شود. مکمل ها برعکس SUBSTITUTE GOODS هستند. به عنوان مثال، رایانه های شخصی مبتنی بر ویندوز مایکروسافت و مک های اپل جایگزین هستند.
بهره مرکب
اگر یک حساب سپرده 100 دلاری دارای نرخ بهره 10 درصد در سال باشد، در پایان سال حساب دارای 110 دلار خواهد بود. اگر تمام آن پول در حساب باقی بماند، 10 درصد سود به 110 دلار پرداخت می شود، بنابراین در پایان سال دوم 11 دلار سود اضافه می شود که در مجموع 121 دلار می شود. این به بهره مرکب معروف است. در مقابل، SIMPLE INTEREST 10% را فقط در مبلغ اصلی در حساب پرداخت می کند.
تمرکز
تمایل یک بازار به تسلط چند شرکت بزرگ. درجه بالای تمرکز ممکن است شاهدی بر مشکلات ضد اعتماد باشد، اگر نشان دهنده فقدان رقابت باشد. به طور سنتی، اقتصاددانان با استفاده از شاخص HERFINDAHL-HIRSCHMAN، که با افزودن مربع های سهم بازار همه شرکت های درگیر تعیین می شود، تمرکز بیش از حدی را بررسی می کردند. هرفیندال پایین حاکی از رقبای زیادی بود و بنابراین در اعمال قدرت بازار دشواری زیادی داشت. با این حال، هرفیندال بالا، بازار متمرکزی را پیشنهاد کرد که در آن افزایش قیمت آسانتر است. اخیراً، مقامات ضد تراست تأکید کمتری بر تمرکز داشته اند. یکی از دلایل این است که تعریف بازاری که تمرکز باید در آن اندازه گیری شود، دشوار است. در عوض، مقامات ضد انحصار توجه خود را به یافتن نمونههایی از شرکتهایی معطوف کردهاند که سودهای بیش از حد کسب میکنند یا از نوآوری جلوگیری میکنند، اگرچه این نیز سؤالات مفهومی و عملی پیچیدهای را ایجاد میکند.
مشروط بودن
برای مثال، وقتی رشتههایی به کمکهای بینالمللی یا وامهای صندوق بینالمللی پول یا بانک جهانی متصل است. تحویل پول ممکن است منوط به اجرای اصلاحات اقتصادی یا سیاسی توسط دولت کشور باشد که مورد نظر اهداکننده یا وام دهنده است.
اعتماد مصرف کننده
چقدر مصرف کنندگان نسبت به چشم انداز اقتصادی خود احساس خوبی دارند. اندازهگیریهای میانگین اعتماد مصرفکننده میتواند یک شاخص مفید، هرچند غیرقابل خطا، از میزان احتمالی مصرفکنندگان باشد. همراه با اقداماتی مانند اعتماد تجاری، می تواند سطوح کلی فعالیت اقتصادی را روشن کند.
قیمت مصرف کننده
وقتی مردم نگران تورم هستند معمولاً به چه چیزی فکر می کنند. قیمتهایی که هر کسی در نهایت کالا یا خدمات را مصرف میکند، بر خلاف قیمتهایی که شرکتها در مراحل مختلف فرآیند تولید پرداخت میکنند (بهعنوان مثال، به قیمتهای کارخانه را ببینید).
مازاد مصرف کننده
تفاوت بین آنچه که یک مصرف کننده حاضر است برای یک کالا یا خدمات بپردازد و آنچه که مصرف کننده در واقع باید بپردازد. اضافه شده به PRODUCER SURPLUS، معیاری از کل سود اقتصادی فروش را ارائه می دهد.
مصرف
کاری که مصرف کنندگان انجام می دهند. در یک اقتصاد ، این می تواند به مصرف خصوصی و عمومی تقسیم شود (به هزینه های عمومی مراجعه کنید). هرچه منابع بیشتری از جامعه مصرف کند ، برای پس انداز یا سرمایه گذاری نیز کمتر است ، اگرچه به طور متناقض ، مصرف بالاتر ممکن است سرمایه گذاری بالاتر را تشویق کند. فرضیه چرخه زندگی حاکی از آن است که در مراحل خاصی از زندگی افراد بیشتر از مصرف صرفه جویی می کنند و در مراحل دیگر احتمالاً مصرف کنندگان سنگین هستند. برخی از اقتصاددانان استدلال می کنند که مالیات مصرف یک نوع کارآمدتر از مالیات است تا مالیات بر ثروت ، سرمایه ، دارایی یا درآمد.
مسری
اثر دومینو ، مانند زمانی که مشکلات اقتصادی در یک کشور به کشور دیگر گسترش یافته است.(به بحران آسیا مراجعه کنید.)
بازار قابل رقابت
بازاری که در آن یک شرکت ناکارآمد ، یا یک سود اضافی کسب می کند ، احتمالاً توسط یک رقیب کارآمدتر یا کمتر سودآور هدایت می شود. یک بازار حتی اگر تحت سلطه یک شرکت واحد باشد ، که به نظر می رسد از انحصار قدرت بازار برخوردار است ، قابل بحث است و شرکت کننده جدید فقط به عنوان رقابت بالقوه وجود دارد (به ضد انحصار مراجعه کنید).
همگرایی
فساد
فاسد بودن فقط برای روح بد نیست بلکه به اقتصاد نیز آسیب می رساند. تحقیقات نشان داده است که در کشورهایی که فساد زیادی دارند ، کمتر از تولید ناخالص داخلی آنها به سرمایه گذاری می رود و نرخ رشد کمتری دارند. کشورهای فاسد کمتر در آموزش و پرورش سرمایه گذاری می کنند ، بخشی از اقتصاد که سود سهام بزرگی اما رشوه کوچک را پرداخت می کند ، نسبت به کشورهای پاک ، و از این طریق سرمایه انسانی آنها را کاهش می دهد. آنها همچنین سرمایه گذاری مستقیم خارجی کمتری را جذب می کنند.
هیچ چیز به عنوان فساد خوب وجود ندارد ، اما برخی از انواع فساد نسبت به سایرین بدتر هستند. برخی از اقتصاددانان به شباهت های بین رشوه و پرداخت مالیات یا خرید مجوز برای فعالیت اشاره می کنند. جایی که قابل پیش بینی است-جایی که بربر می داند چه چیزی را بپردازد و می تواند از دریافت آنچه برای آن پرداخت می کند اطمینان داشته باشد-فساد به اقتصاد بسیار کمتر از جایی که فریبنده است ، آسیب می رساند.
فقدان فساد دارای مزایای اقتصادی بزرگی است، با این حال، با اجازه دادن به توسعه نهادهایی که اقتصاد بازار را قادر می سازد تا به طور کارآمد عمل کند. در بسیاری از کشورهای فاسد جهان، تمایز بین منافع خصوصی و وظیفه عمومی هنوز ناآشنا است. کشورهایی که اختلاس را به جای قاعده در اداره امور عمومی استثنا کرده اند، با ظهور نهادهایی مانند قوه قضائیه مستقل، مطبوعات آزاد، خدمات مدنی با درآمد خوب و شاید مهمتر از همه، اقتصاد به رشد کمک کرده اند. که در آن شرکت ها باید برای مشتریان و سرمایه رقابت کنند.
هزینه سرمایه
مبلغی که یک شرکت باید برای امتیاز استفاده از آن به صاحبان سرمایه بپردازد. این شامل پرداخت سود بدهی شرکت و همچنین سود سهام ایجاد شده برای سهامداران است. در تصمیم گیری برای ادامه پروژه، FIRMS باید محاسبه کند که آیا پروژه احتمالاً درآمد کافی برای پوشش تمام هزینه های متحمل شده از جمله هزینه سرمایه ایجاد می کند یا خیر. محاسبه هزینه سرمایه EQUITY ممکن است مشکل باشد (به مدل قیمت گذاری دارایی سرمایه و بتا مراجعه کنید).
تحلیل هزینه و فایده
روشی برای رسیدن به تصمیمات اقتصادی از طریق مقایسه هزینه های انجام کاری با مزایای آن. ساده و معمولی به نظر می رسد، اما در عمل، به راحتی می تواند پیچیده شود و بسیار مورد سوء استفاده قرار می گیرد. با انتخاب دقیق مفروضات مورد استفاده در تحلیل هزینه و فایده، می توان تقریباً هر چیزی را حمایت یا مخالفت کرد. این امر به ویژه هنگامی که تصمیمی که در حال طراحی است شامل هزینه یا فایده ای است که برای آن قیمت بازار وجود ندارد یا به دلیل خارجی بودن، به طور کامل در قیمت بازار منعکس نمی شود. نمونههای معمولی پروژهای برای ساخت سد برق آبی در منطقهای با زیبایی طبیعی فوقالعاده یا قانونی است که کارخانهها را ملزم به محدود کردن انتشار گازهایی میکند که ممکن است باعث بیماری شود.(قیمت سایه را ببینید.)